.



راستی من بهتون گفتم که من سرکار نمیرم؟

مسئولیتش خیلی بالا بود و منم که واقعا احساس کردم با یه خطای کوچیک ارزش اینو نداره بخاطرش ریسک کنم 

عشق جانمم که از خداش بووود :))

همینکه یه کم غر زدم سریع شروع کرد ک نمیخواد بری و خوابت کم شده و زیر چشات گود شده لاغر شدی ضعیف شدی استخونات زده بیرون!! و ازین حرفا ینیا من خودم میدونستم از خداشه که نرم حتی رژیم و باشگاه رفتنامو که کم میکردم هم گردن این کار بیچارم بود که اذیت میشم بخاطر اینه من اینطوری شدم سردرد گرفتم یا هرچی!

خلاصه دیگه نرفتم و نشستیم توی خونه و زندگی به روال موسیقی و کلاس سلفژم ختم شد نشستن زیاد در خانه همانا و اضافه کردن وزن نیز همانا

یادمه فوبیای چافی بعد از ازدواج داشتم که چون غذامو خیلی کم کرده بودم و فیتنس میرفتم خیلی دیگه راضی بودم از خودم و قیافم .اما الان بعد از وزن کشی امروز فهمیدم 63 کیلو شدم

خدایااااااا بچه بیاد من چی میشم آخههههه

+فک کنم عنوان پستمو باید میذاشتم از هردری سخنی :))


سلام سلام 

میدونم خیلی وقت هست نیومدم و حسسسسابی سرم شلوغ بود و مشغول 

ینی حتی نمیتونم اون مم روشن کنم پاشم بیام تلگرام !!

برا روز مادر برا مامان و مادر شوهرم ادکلن خریدم و جشنی کوچولوی دور همی گرفتیم که خیلی خوب بود

تو این حال و احوال و وضعیت فک نمیکنم واااقعا کسی حال و هوا و ذوق و شوق عید رو داشته باشه 

جدا کسی هس که خیلی ذوق کنه عید داره میاد یا من وضعم خیلی داغونه؟ 0_o

من چقد امروز بی حوصلم و خوابم میاد و گیج ویجممممم :/


امروز صبح توی روز روشن ماشین زن داداش رو زدن بردن :|
ماشینشم دنا هست یه سال هم نشده که خریدهآقا ما هرچی کم داشتیم اینطوری خودمونو دلداری میدادیم که اشکال نداره عوضش امنیت داریم امنیتمون هم به همین شکل شده دیگه میخوان چیکار کنن :)))) فردا پسفردا تو کوچه خیابون ببین چه بلاهایی سرمون بیارن

+تنها دلداری که میتونم به داداش بگم اینه خدا روشکر ماشین خودتو نبردن :))))

شب یلدا و تک نوازی سنتور من کنار خانواده همسر 

شب رو به دو قسمت تقسیم کردیم و نصفه پیش خونواده هامون بودیم البته که خیییلی نزدیکن خونه ی پدری من و همسرم و خوبیش به همین بود :)


+وقتی که نگاه پر از تحسین و عشقتو لحظه زدن سنتور ازم برنمیداشتی و وقتی که تموم شد آروم همونقدر آروم که فقط خودم بشنوم با اون چشمایی که فقط خودم معنی هرنگاهشو میفهمم گفتی گفتی همون حرفی که تنم رو لرزوند و لبخند بزرگی رو نشوند رو لبم از جنس همون حرفایی که  فقط خودم جنسشو میدونم خودم میفهممش دوس داشتم هنرمندترین زن عالم بودم برات 

که همینطوری با کیف نگام کنی 

سیر نمیشم ازت  

نمیشم

سیر نمیشم از نگات 

از حرفات 

از چشات 

از عشقت

میگم. مهربونِ من.

میدونى که جون میدم واسه اون نگاهت؟

میدونى که نفسام به نفست وصله؟

میدونى که تُـو  قلبِ منى؟

میدونى که من میمیرم واسه اون عطرِ تنت که بپیچه توى بینیم و مست کنه منو بــااااز از شادى.

میدونى که؟

بهت گفته بودم

گفته بودم دیوونه، من بدجورى نابودتم

بدجوری 


چه زود گذشت

اونوقتا بلاگفا آپ کردنا و وبلاگ دوستانی که پشت سر هم مدام رفرش میکردیم ببینیم کدوم یکی پست جدید گذاشته

یا کامنت گذاشتنا .یه مدتی کمتر و محدود شد و الان به کلی از بین رفت

تعداد خیلی کمی وبلاگ موندن و همگی کانال زدین .اما من محیط اینجا برام خیلی خاصه .کلا دوس دارم محیط وبلاگ رو یه سری زده بودم به وبلاگ قدیمم توی بلاگفا و چه پست های رو که موقت زدم و خوندنشون الان برام تازگی داشت کلا منو برد به اون روزای سرخوشی :دی


+ یک الی بی حوصله روی کاناپه تو خونه مامانش دراز کشیده و عشق جانش سرکار

یه روز نشد این شوهر ما آنکال باشه و کسی کاری بهش نداشته باشه هااا حتی یه روز

متنفرم ازین موقعا

حوصله بیرون رفتن تنهایی ندارم 

کی بگذره شب بشه آخهههههه تموم بشه امروز


آقا نگم براتون رفتم و برگشتم به سختی و بگین آخرش چی شد 

دکترم میگه چون فرم لبات با ارتو تغییر کرده و فکت در حال حرکته نمیتونم تا پایان ارتودنسیت اجازه عمل جراحی بدم بهت .ینی گفت میتونی اینکارو بکنی ولی چون خیلی حساس هستی ممکنه اونچیزی که بخوای نشه و راضی نباشی از کارم پس تا پایان درمان دندونات اینکارو نمیکنم .ازونورمم دندونپزشکم گفت یه سال نکشیده تمومه ولی تاریخ دقیق نمیگم و فقط من موندم که چند ماه دیگه مونده!

اصن کلا خورد تو ذوقم :(


تو این گیر و دار شلوغ پلوغی اینروزام فقط همین یه سفر اجباری رو کم داشتم 

یکشنبه مشاوره دارم برای جراحی بینی و ببینم کی بهم نوبت عمل میده

احساسمو راستش بگم؟ میتررررررررسم :دی


+وقتی در حد شوخی هستش عادیه ولی وقتی جدی میشه میگی غلط کردم :دی


عاقا خواستم بگم من اون کفشا رو خریدمشون بگین مبارکه :)))

البته از سایت نخریدم خیلی گرون میشد رفتم یه جای معتبر تقریبا نصف خریدمش ینی 430 اما همسرم شدیدا معتقده که فیک هست نمیدونم ولی من دوس داشتم اونا پام باشن چه فیک چه اورجینال :))))

و لازمه که بگم الی بانو از شنبه کارش رو شروع کرده و سرکار میره ^_^

یکم برای شروع و چون حساسیت کارم بالاس یکم استرس دارم ولی احساس میکنم دارم بهتر میشم ولی وااااقعا عاشق کارمم و لذت میبرم از کار کردن با برنامه همکاران سیستم دوست داشتنیم 

انرژی مثبت بفرستین برام خووووو


یه کتونی اورجینال توی سایت دیدم و خیلی ازش خوشم اومد و قرار گذاشتم که حتما بخرمش رفتم روسایت و دیدم یکیشون 69 و دیگری 73 دلاره .ینی اگه من بخوام یه کتوتی ساده بگیرم باید نهصد و خورده ای پول میدادم که من یه چیزای همین مدلی رو تا چندماه پیش 255 دیگه نهاااایتا 300 تومن میخریدم :|


+ای خدا نابووووووودتون کنه ایشالا 


که یادم بمونه و بنویسم یک روزی اواخر اسفند یه برررف درست حسابی اومد و حال دلمونو خوب کرد 


جان دلم 

چیکار کردی با من که روز بروز دیوونه ترت میشم؟ 


+مرسی از تبریکاتون ولی بچه ها من آدرس ندارم واسه دو نفری که سوال کرده بودین جواب بدم

آلمای عزیزم آدرستو برام بذار .راستش دوس دارم روزمرگیمو با جزییات بنویسم اما نمیدونم چیه که مانعم میشه .کانال هم نمینویسم علاقه ای ندارم (این پی نوشت موقته و به زودی پاک میشه)


امروز موهامو آمبره کردم . برای اولین بار بود چون هیچوقت تا الان هایلایت انجام نداده بودم.

یه تجربه خییییلی جالب و جدید بود .هرچند یکم اذیت شدم و تقریبا میتونم بگم هشت ساعتی توی اون شلوغی آرایشگاه زیر دست آرایشگر بودم اما اون موهای خوشرنگ ابریشمی و شکل جدیدم توی آیینه تموم خستگی رو از تنم دراورد ^_^


+خیلی خوشحالم چون تغییر تقریبا خیلی مثبتی کردم عشق جانمم نگم ک چقدر تعریف کرد و خوشحال شد با بوی موهای خوب و نرم و خوشبو و خوش رنگ و با هزار تا حس خوب میخوابم امشب


شبتون آرووووم


از صیح که بیدار شدم از کمردرد نمیتونستم از تخت پاشم همینطوری اینور اونور وول میخوردم که بتونم ت بخورم که البته اگه به جناب همسر بگم اینطوری شدممم پوست از کلم میکنه بابت اینکه نمیذاشت تنهایی خونه تی کنم چون همش سرکار بود و وقت نمیکرد کمکم کنه و من تنها دو روز کامل خونه موندم و بلخره کارم تموم شد برقی که توی خونه خوشگلم افتاده هم خستگی رو از تنم در میاره اما باز طاقت نیوردم و یه بار دیگه دستمال و جارو کشیدم که برااااق تر شه همه چی الان که روی راحتی لم دادم و مینویسم از پنجره نور خورده توی هال و به سبزه روی میز که خودم امسال برای اولین بار گذاشتم و خوب شده و خییییلی قشنگه دوس دارم عکس بذارم اما الان با گوشیم و حوصله ندارم پاشم لپ تاپ روشن کنم :)) همینطوری که ناهار ظهر رو آماده کردم خودمم دوش گرفتم وسایل و لباسای سفر آخر هفتمو ریز ریزاشو دارم جمع و جور میکنم که چیزی یادم نره اینبار مسافرتمون دو نفری نیس و قراره با دو خونواده دیگه مسافرت متفاوتی داشته باشیم

منتظرم یه ساعت دیگه همسر از سرکار بیاد و ناهار بخوریم بزنیم بیرون که حال و هوای اینروزا عجییییب قشنگه حال مردم نه وقتی میری بیرون متوجه میشی که هیییچکس از اومدن عید خوشحال نیس چون حال دل هیچکس خوب نیس با این اوضاعی که ساختن اما من پیاده روی توی خیابونای شلوغ با عشق جانمو خیلی دوس دارم باید برم چنتا خورده ریزه برا سفرمون بخرم 

خونه توی سکوته برم موهامو اتو بزنم و لاک که زودتر بتونم آماده شم 

و این یعنی شروع روزمرگی برای الی بعد از یک سال و اندی :دی 


+برنامه های جدید برای سال جدیدمون داریم امیدوارم همشون خوب از آب دراد .هر چند دیگه ریز به ریزش رو ازین ببعد مینویسم 


به زنی که کنارت هست نگاه کن

+ میخنده؟

-آره

+ پس روزت مبارک ❤❤



+روزت مبارک خاص ترین مرد دنیا تویی که برام از مرد هم مردتری تویی که نمیذاری یه ذره آب تو دلم ت بخوره که اینقدر نگرانمی مراقبمی .اینقدر لبریزم میکنی از عاشقانه هات که سرریز میشم 

اینقدر هوامو داری که هیچوقت حس دلتنگی از وقتی که اومدی نمیدونم یعنی چی کاش بابا بود و میدید که منو دست کی سپرده کاش بابا بود و بهت افتخار میکرد 

تو بهترین دنیایی برای من مرد خاصم خدا رو هزار هزار هزار مرتبه شکر میکنم برای داشتنت .شک ندارم که بهترین بابای دنیا هم میشی عاشقتم بهترین من :*


هم اکنون کلیه آزمون‌های الهی در ایلام و کرمانشاه بصورت همزمان در حال برگزاری می‌باشد! 


+اول سیل شدید بود تحمل کردیم تا صبح با این همه آب و سروصدا تا صبح الانم دوتا زله نسبتا شدید همه خیابونا رو آب برداشته نه راه بیرون رفتن داریم یعنی نمیذارن بابلندگو اعلام میکنن نیاین بیرون یعنی الان بیرون بریم یا خونه بمونیم؟ :|


+ الان در منزل مادر شوهر بسر میبرم.


سلااااام 

آقا من یادم رفت بیام بنویسم از بس قضیه این سیل و این اتفاقات اعصابمو داغون کرد که هیچی ننوشتم از روزایی که گذشت

از اول فروردین مسافرتمونو شروع کردیم و هشتم برگشتیم خییییلی خوش گذشت اما متاسفانه آخرای مسافرت همه برنامه هامونو ریخت بهم و همون آبادان موندیم و اهواز و شهرای اطرافشو گشتیم

بعدشم که تو راه برگشت بودیم شد باد و بارون و ازینجور چیزا و خبرای بعد از همه شهرای ایران

بهرحال هرچی روزای اول خوش گذشت روزای آخر خیلی سخت و ناراحت کننده بود!


+تولد عشق جانم مرد اردیبهشتیم نزدیکه دارم دیوونه میشم اینقد فکر کردم! نمیدونم چه چیزی لایق و در شانش هست که تدارک ببینم هرچند میدونم با هیچ چیزی نمیشه ارزشش رو نشون داد اما میخوام یه چیز خوب باشه .نظرتون چیه شماها؟

تولد پارسالش ک فوق العاده و سورپرایزی بود اما امسال میخوام دو نفره و آروم باشه ^_^ 


چند وقتی هست که همسر جان یه دو سه باری بحثای جدی در مورد آوردن نی نی با من کرده و من با شیطنتای مخصوص خودم هی بهونه آوردم .بهوووونه از هر دری که بابا بذار جوونی کنیم یه مسافرت دو نفره منو قول دادی اونور ببری نمیدونم بذار هزار و چهارصدی باشه  و و و

ولی از شما چه پنهون گفته بودم از مسئولیتش میترسم؟ اصن کلا از بچه داشتن میترسم؟

سعید گیر داده که دیگه ما باید بچه دار شیم نهایتا چند ماه دیگه وقت داری بازی کنی :))))

میگه ای بابا خو من توله میخوام هزار تا نقشه و فکر و خیال هم تو سرشه 

جدا از حس زیبای مادرانه ای که خدا هرکسی رو لایقش نمیدونه بهش بده و این یه نعمت و هدیه س از طرف خدا 

ولی خوب واقعا کافیه تصور کنم من خوابم بیاد اون نه .اونم مامان پاندایی مث من :))))


+کلا بهم وقت داده که فکر کنم و تصمیم نهاییمون رو بگیریم جدا از ترس و استرس این اتفاق مهم زندگیمون دلم غنج میره از الان که قسمت من یه نی نی پسر هست با دختر؟ بگم که با فکر کردنش لبخند میاد رو لبم؟

ایشالا روزی بیام و حال و هوای دوران شیرین زندگیمو بنویسم 


لاتاری ثبت نام کردیم به امید اینکه جز اون خوش شانس ها باشیم ؛)

همیشه میگم اگه اینطور بشه فلان میکنم اینکارو میکنم البته کلاس زبان میرم و تا حد قابل قبولی رفتم نه کلا برای لاتاری چون کلا لازمش داشتم 

نمیدونم چرا اصن اینجا رو یادم رفته بود 

دقت کردین اصن چقدرهههه من نیستم 

کجایین بی ادبااااا :دی


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها